اگر روزی از زوجی شنیدید که با وجود سالها زندگی مشترک کنار هم تاکنون هیچ اختلاف نظری با یکدیگر نداشتهاند میتوانید چند فرضیه دربارهشان مطرح کنید. اولین و محتملترین فرض درباره آنها این است که دروغ میگویند! دومین فرض این است که تعریف درستی از اختلاف نظر ندارند. سومین احتمال این است که آنها ظاهرا با هم زندگی مشترک دارند اما نه فرصتی برای تبادل نظر دارند نه وقتی برای ساختن خاطرات مشترک والا حتما در برخی زمینهها با هم تفاوتهایی پیدا میکردند. چهارمین حالت این است که یکی از آنها به عضوی همیشه تابع تبدیل شده است که هرچه طرف مقابل میگوید سرتکان میدهد و چشم میگوید و به همین خاطر هرگز اختلاف نظری میان شان پیش نمیآید. شما احتمال دیگری هم به نظرتان میرسد؟
همانطور که اثر انگشت2نفر به هم شباهت ندارد روحیات، علایق و باورهای دو انسان هم کاملا با هم متفاوت هستند و بنابر این طبیعی است که آنها در مواردی مانند هم فکر نکنند در این شرایط اگر آنها نتوانند این تفاوت در سلیقهها را به درستی مدیریت کنند اختلاف عقایدشان به مشاجره منجر میشود و گاهی همین مشاجرهها پایههای زندگی را سست و کارشان می رسد. به دادگاه خانواده یا زندان یا کلانتری و….
اما نمیشود از یک زوج جوان انتظار داشت همیشه قادر باشند اختلاف عقیده یا دلخوری شان را از هم بهگونهای مدیریت کنند که منجر به جر و بحث یا مشاجره نشود، مگر آنها چقدر از زندگی تجربه دارند؟ مگر چقدر درباره راههای کنترل خشم یا اضطراب اطلاعات دارند؟ مگر چند بار در شرایطی اینچنینی قرار گرفتهاند؟
بنابر این طبیعی است که شما و همسرتان در برخی زمینهها عقاید یکسانی نداشته باشید اما کاملا بستگی به خودتان دارد که این تفاوت در سلایق و عقاید، به بحث دو نفرهای آرام و ملایم پشت میز آشپزخانهتان برای حل مشکل منجر شود یا به قهری یکی دو ساعته یا سکوتی چند روزه یا فریاد کشیدن و توهین به یکدیگر.
شاید فکر کنید چه فرقی میکند حرفتان را به واسطه بلند کردن صدایتان به کرسی بنشانید یا با شیوهای صلحآمیز؟ اشتباه میکنید.
شاید گاهی نتیجه ظاهری هر دو روش در کوتاه مدت یکی باشد، اما این روشها در دراز مدت نتایج یکسانی نمیدهند.
در روش اول شاید واقعا طرف مقابل وقتی میبیند خشمگین شدهاید و فریاد میکشید یا به او توهین میکنید با ناراحتی تسلیم خواستهتان شود اما چند بار میتوانید از این روش استفاده کنید وچند بار میخواهید با کمک گرفتن از شلوغ کاری به نتیجه برسید؟ مطمئن باشید پس از مدتی این شیوه شما نخنما و کهنه خواهد شد. شاید او هم یاد بگیرد با همین روش به نتایج دلخواهش در موارد اختلاف سلیقههای خانوادگی برسد، شاید هم دیگر تسلیم خواستههایی که با این روش مطرح میکنید نشود.
از همه بدتر این است که تصویر شما در ذهن طرف مقابل به مرور زمان تغییر میکند. او دیگر شریک زندگیاش را آن انسان آرام و متین و دوست داشتنی روزهای نخست نمیداند ، اگر چه شاید پس از آن مشاجرهها روزهای خوشی را درکنار هم سپری کنید اما همیشه گوشهای از ذهن او تصویر شما در حالی که پرخاش میکردهاید حک شده است.
یادتان باشد در جر و بحثهای خانوادگی که منجر به پرخاشگریهای لفظی و فیزیکی میشود شما و همسرتان حریمهایی را در روابطتان میشکنید که دیگر قابل بازسازی نیستند و جای خالیشان در آینده، زندگیتان را به شدت تحت تاثیر قرار خواهد داد.
میگویید همیشه شما مقصر نیستید بلکه گاهی طرف مقابلتان اهل دعواست و شما ناچارید سکوت کنید یا مقابلش موضع بگیرید؟ این عذرها پذیرفته نیستند. بجز برخی موارد استثنایی. در هر دعوایی که منجر به دلخوری و پرخاشگری شود هر دو طرف به دلایلی مقصرند چون اگر از مهارت کافی برخوردار باشند میتوانند آتش دعوا را خاموش کنند.
چرا دعوا میکنیم؟
در بخش پیش ما دلیل اصلی مشاجره در خانواده را اختلاف عقیده میان همسران مطرح کردیم اما در این بخش قصد داریم آن را به شکل جزئیتری برایتان توضیح بدهیم چون اگر قرار باشد مشاجره را در خانواده متوقف کنیم باید اول دلایل اصلی دعوا را بشناسیم و سعی کنیم با پرهیز از آنها محیط خانه را امن و آرام نگه داریم.
در زندگیهای عادی، یکی از اصلیترین دلایلی که منجر به دلخوری زوجها از هم میشود اطرافیان هستند. به عبارتی دیگر بیشتر زوجهایی که با هم درگیر میشوند اظهار میکنند اگر دو نفری و به دور از ابراز عقیده دیگران زندگی میکردند و حرفها و رفتار دوستان و آشنایان و فامیل نبود آنها با هم مجادله نمیکردند.
حرف این زوجها به مثابه این است که بگویید اگر من و همسرم در یک جزیره دور افتاده وسط اقیانوس در کنار هم زندگی میکردیم هیچ وقت دعوای مان نمیشد اما قضیه این است که اصولا چنین موقعیتی برای یک زوج پیش نمیآید که بتوانند ارتباط شان را با محیط اطراف و همه آدمهای دور و برشان قطع کنند و هنر این است که شما بتوانید ضمن رعایت حریمهای زندگی خصوصیتان، ارتباطات اجتماعیتان را هم حفظ کنید.
دلیل دیگر دعواهای خانوادگی، عدم درک متقابل از شرایط یکدیگر است. بگذارید دراینباره مثالی را مطرح کنیم: آقای الف سر کار جریمه شده است. همسرش تمام روز منتظر بوده که او برگردد تا بتوانند با هم به مهمانیای که از چند هفته پیش به آن دعوت شدهاند بروند اما جریمه شدن آقای الف بشدت او را عصبی کرده است و آنقدر ناراحت شده که همه اتفاقهای بد دنیا انگار با هم روی سرش هوار شدهاند به همین خاطر سعی میکند بهانهگیری کند تا همسرش ماجرای مهمانی را فراموش کند و آن شب را در خانه بگذرانند.
خانم الف متوجه ماجرا شده و بهترین راهی که به نظرش میرسد این است که دائما و به روشهای مختلف درباره دلیل ناراحتی او بپرسد «کسی امروز بهت زنگ زده؟»، «چرا پکری؟»، «من مطمئنم یه اتفاقی افتاده؟»، «با کسی دعوا کردی؟»و … خانم الف نمیداند که خیلی از آقایان در شرایط بحرانی ترجیح میدهند به غار تنهاییشان پناه ببرند و کمتر با کسی درباره دلایل ناراحتیشان حرف بزنند و فقط وقتی به همدردی و حرفهای طرف مقابل نیاز دارند که خودشان اعلام کنند.
آقای الف به همه پرسشهای همسرش جواب سربالا میدهد زن نتیجه میگیرد که او تعمدا نمیخواهد درمهمانی شرکت کند و احتمالا دلیلش این است که مهمانی از طرف آشناهای اوست. بنابر این بشدت دلخور میشود آرام آرام پرسشهایش لحنی خصمانه میگیرند. بعد او شروع به تعمیم دادن شرایط کنونی به همه اوقات زندگی شان میکند و نتیجه میگیرد که آقای الف همیشه همین طور بوده است! آقای الف شروع به دفاع از خود میکند اما چون روز بدی را پشت سر گذاشته است ناگهان خشمگین میشود و خانم الف را مقصر همه اتفاقات بدی که برایش رخ داده است میداند و… احتمالا باقی قضایا را میتوانید حدس بزنید.
گرچه خیلی وقتها امکان دارد بهانه دعوا این باشد که احساس میکنیم شریک زندگیمان بهاندازه کافی به ما اهمیت نمیدهد یا ما را با کارگر منزل یا عابر بانک اشتباه گرفته است یا هیچ کمکی در امور خانه به ما نمیکند یا…..
گاهی وقتها حتی موضوع از این هم سادهتر است. باورتان میشود ما زوجهایی را میشناسیم که بر سر پیدا نکردن اشیا در خانه، عوض کردن کانالهای تلویزیون، نوبت شستن لباسها، ظرفها، خرید روزانه، پرداخت قبضهای مختلف، استفاده از کامپیوتر یا روشن ماندن چراغ یکی از اتاقها یا حتی آب دادن گلدانها یا انتخاب نوع تفریح آخر هفته با هم دعوا میکنند و کارشان به قهرهایی چند ماهه و حتی پا در میانی بستگان میرسد؟!
اگر به این دلایل دقت کنید متوجه میشوید که بخشی از آنها به قضاوتهای شخصی افراد از رفتار یکدیگر در شرایط بحرانی مربوط میشود و بخشی نیز مربوط به نداشتن برنامهریزی درست در تقسیمبندی مسوولیتهای زندگی میان زوجهاست یعنی اگر زوجهای جوان تابع برنامهای مشخص باشند که نشان بدهد هر کدام از آنها در هر روز چه مسوولیتهایی برای انجام دادن دارند آنوقت شاید کمتر از هم دلخور یا ناراضی شوند.
چطور جلوی دعوا را بگیریم؟
باز هم تاکید میکنیم که شما نمیتوانید کاری کنید که به هیچ وجه با شریک زندگیتان اختلاف عقیده نداشته باشید اما خودتان میتوانید تصمیم بگیرید که این مشکل را در چه سطحی نگه دارید و چطور حلش کنید.در این بخش ما راههایی را به شما پیشنهاد میکنیم که در شرایط اختلاف عقیده یا دلخوری بتوانید مانع مشاجره با طرف مقابل شوید برای نمونه:
1- خشمتان را کنترل کنید: یکی از بزرگان میفرماید «خشم شعبهای از جنون است چرا که پس از آن پشیمانی است و اگر پس از آن پشیمانی نباشد جنون دائم است!» مجنونها حال و هوای خودشان را نمیفهمند و گاهی ممکن است کارهایی انجام دهند و حرفهایی بزنند که پس از بهدست آوردن مجدد آرامش از آنها بشدت خجالت زده و پشیمان شوند بنابر این اولین قدم برای جلوگیری از مشاجره این است که راه و رسم کنترل خشم تان را یاد بگیرید. توانایی کنترل خشم کار آسانی نیست و اگر در این زمینه ضعف دارید لازم است مدتی به شکل جدی روی آن کار کنید. در این مورد بد نیست مثالی بزنیم.
دوستی را میشناسم که کنترل کمی بر خشمش داشت. خودش هم از این ضعف باخبر بود و معمولا پس از لحظاتی که خشمگین میشد و به دیگران پرخاش میکرد به شدت پشیمان میشد و به گریه میافتاد و ابراز شرمساری میکرد.
زندگی خانوادگیاش به همین دلیل در آستانه فروپاشی قرار گرفت. آدم مهربانی بود اما وقتی عصبانی میشد کلماتی میگفت و رفتارهایی میکرد که همسرش را بشدت رنجانده بود. وقتی زندگیاش لب مرز قرار گرفت ناگهان عزمش را جزم کرد که خودش را تغییر دهد. او از روشهای جالبی برای کنترل خشمش استفاده کرد. ابتدا سراغ یک روانشناس رفت. ضمن مشاورهها در یک کلاس یوگا نامنویسی کرد تا روشهایی برای آرام کردن خودش بیاموزد.
او حالا ورزش صبحگاهی را در برنامه روزانهاش گنجانده است. یاد گرفته وقتی عصبانی میشود قبل از آن که شروع به صحبت کردن کند مشغول نوشتن دلایل خشمش شود، بعد شروع به صلوات فرستادن میکند و اگر دلیل خشمش اختلاف نظر با همسرش باشد از او میخواهد آن بحث را به مدتی بعد و وقتی آرامتر شد موکول کند و سپس برای پیادهروی محیط خانه را ترک میکند و با خود شرط میکند فقط زمانی که آرام شد به خانه برگردد.
دوست ما یاد گرفته که یکی از دلایل خشم ناگهانیاش ترس شدید از فکر کردن به مشکلی است که با آن مواجه شده و بنابر اگر جرات و جسارت تامل درباره مشکلش را پیدا کند میتواند خشمش را کاهش دهد.
او به هنر روی آورده است. یاد گرفته گاهی آخر هفتهها روی بومی کوچک رنگ هارا با هم بیامیزد. نقاشیهایش چندان حرفهای و فوقالعاده نیستند اما به هر حال فریادهای او هستند که حالا خاموش شدهاند و جایشان را لبخندی کمرنگ روی لبهایش گرفته است.
او چند دوست دیگر مثل خودش هم پیدا کرده است. یکی از آنها برای کنترل خشمش به باغبانی روی آورده است. شاید فکر کنید پرورش گل و گیاه چه ارتباطی به کنترل خشم دارد اما حقیقت این است که اتفاقا روش او کاملا مفید واقع شده و از وقتی بخشی از اوقاتش را صرف پرورش گیاهان میکند بشدت صبور شده و به سرعت واکنش نشان نمیدهد.
راههایی که دوستان ما برای کنترل خشم به کار بردهاند جزو اصلیترین تکنیکهای کنترل خشم هستند و بنابر این اگر شما هم آنها را به کار ببرید شاید موفق شوید در شرایط بحرانی که بحث با همسرتان جدی شده است از خشمگین شدن اجتناب کنید.
2- طرف مقابل را دعوت به گفتوگو در شرایطی آرام کنید: وقتی احساس میکنید بحث با همسرتان طیف خصمانه گرفته است و با چاشنی دلخوری همراه شده بلافاصله لحنتان را ملایم کنید و از او بخواهید اجازه بدهد پس از چند لحظه تامل، در محیطی مناسبتر و در شرایطی مساعدتر بحث را ادامه بدهید برای مثال اگر ایستاده و دستهایش را مشت کرده و با هیجان صحبت میکند به او پیشنهاد کنید 2 نفره به هال یا آشپزخانه بروید و چای بنوشید و در همان حال با هم گپ بزنید.
3- صدا و چهرهتان را تنظیم کنید: گاهی وقتها پیش میآید که در حین قانع کردن یک نفر ناخودآگاه صدایمان از حد عادی بلندتر میشود یا رنگ رخسارهمان تغییر میکند یا ابروهای مان در هم گره میخورند این حالتها را در خود تشخیص دهید و بلافاصله کنترلشان کنید. در نظر داشته باشید که حتی اگر طرف مقابل کنترلی روی صدا و چهرهاش ندارد شما نباید شبیه او رفتار کنید بلکه باید او را هم دعوت به آرامش کنید.
4- به سیم آخر نزنید: میدانید به سیم آخر زدن یعنی چه؟ یعنی فکر نکنید به واسطه این مشاجره همه چیز در زندگی شما به آخر رسیده و قرار است پس از این ماجرا همه چیز منجمد شود و بنابر این شما مجازید هر طور میخواهید رفتار کنید که مبادا فرصت و موقعیتی را برای ضربه زدن به طرف مقابل از از دست بدهید.
زوجهایی که در دعواهایشان به هم بد میگویند، با یکدیگر برخورد فیزیکی دارند، نقطه ضعفهای یکدیگر را در دعوا یاد هم میاندازند و به خانوادههای یکدیگر توهین میکنند همانهایی هستند که خیال میکنند دنیا پس از این جنگ خانوادگی به پایان میرسد و دیگر قرار نیست توی چشم هم نگاه کنند یا کنار هم زندگی کنند!
به یاد داشته باشید که هر بار که حریمی را میشکنید دیگر هرگز نمیتوانید آن احترام از دست رفته را بازسازی کنید و احتمال دارد در مشاجرات بعدی او یا شما پردههای حرمت بیشتری را از هم بدرید و بیشتر و بدتر به هم توهین کنید.
5- به فرزندان اجازه دخالت ندهید: گاهی بحث ساده میان شما و همسران با دخالت فرزندان خانواده تبدیل به یک مشاجره جدی خانوادگی میشود. از طرفی حتی اگر فرزندان شما آنقدر بالغ نباشند که بخواهند در مشاجره پا درمیانی کنند درست ترین کار این است که از همسرتان بخواهید برای بحث به اتاقی دیگر که فرزندان در آن حضور ندارند بروید چرا که به هر حال مشاهده صحنه بحث و جدل شما و همسرتان تاثیر ناخوشایندی بر سلامت روانی فرزندانتان خواهد داشت.
6- خانوادههای یکدیگر را درگیر نکنید: کاش راهی وجود داشت که تلفن خانه زوجهایی که با هم مشاجره میکنند قطع میشد! هرچند حتی اگر تلفن هم قطع شود، اگر آنها یاد نگرفته باشند رازهای خانهشان را پیش خودشان نگه دارند سرانجام راهی برای رساندن اخبار جر و بحث خانوادگیشان به دیگران پیدا میکنند.
میدانید مضرات کمک گرفتن از دوستان و آشنایان در مشاجرات خانوادگی چیست؟ اول این که همه از راز زندگیتان مطلع میشوند. همین الان، انگشت اشاره دست راستتان را مثل دوران مدرسه که میخواستید اجازه بگیرید راست نگه دارید. فرض کنیم این شما هستید. حالا انگشت اشاره دست چپتان را هم کنارش نگه دارید. فرض کنید این یک دوست است. اگر شما رازتان را به او بگویید چند نفر از راز شما با خبر میشوند؟ دو نفر؟! نه! انگشتهایتان شبیه دو تا یک کنار هم هستند که یک عدد یازده را با هم ساختهاند. حالا دوست شما که انگشت اشاره دست چپتان است ماجرای مشکل شما را به انگشت وسطیتان که دوست اوست میگوید.
چه عددی را کنار هم ساختند؟ صد و یازده نفر! این مثالی است که بعضی از قدیمیها در گذشتههای دور برای آموزش یاددادن رازداری به فرزندان شان به کار میبردند. از سویی دیگر همیشه اطرافیان از شما عاقلتر نیستند ممکن است آنها راههایی را به شما پیشنهاد کنند که اصلا منطقی و معقول نباشند.
این را هم در نظر داشته باشید که آنها تحتتاثیر حرفهایتان قرار میگیرند و مسلما رفتارشان با شریک زندگی شما تغییر خواهد کرد. این تغییر رفتار گاهی سبب میشود همسران با خانوادههای یکدیگر نیز درگیر شوند و حرمتها شکسته شوند.
اما همه این حرفها دلیل نمیشود از یک مشاور عاقل و قابل اعتماد در شرایط بحرانی کمک نگیرید. برای انتخاب این مشاور در نظر داشته باشید که باید رازدار، بیطرف و به دور از تعصبات فامیلی باشد و پیشتر تواناییاش را در مدیریت مشکلات زندگی به شما ثابت کرده باشد. منظورمان این است که اصولا وقتی کسی خودش در زندگی خانوادگیاش با مشکل روبهروست امکان دارد راههایی که به شما پیشنهاد میکند نیز منطقی و معقول نباشند!
7- راههای حل مساله را یاد بگیرید: یکی از دلایل مشاوره میان زوجها این است که آنها در مواجه با یک مشکل نمیدانند چطور به آن فکر کنند و چطور حل و فصلش کنند. برای حل یک مشکل همانطور که پیشتر در گزارشهایی اشاره کردیم در وهله اول باید آن را بدرستی تشخیص دهید، سپس به همه راههای ممکن برای حل آن بیندیشید. سپس به این راهحلها راههای پیشنهادی همسرتان را هم اضافه کنید و در جلسهای خانوادگی همه را مطرح کنید و در نهایت کنار هم تصمیم بگیرید که کدام یک را برای حل مساله انتخاب کنید.
منبع: جام جم