عشق کافی نیست
عشق تجربهای اعجازگونه و قدرتمند است. در ابتدا هر دیدار، هر گفتوگو و هر لحظه، بسیار درست و بیکموکاست به نظر میرسد، اما به زودی این جاذبه و شیفتگی، به یک رابطه تبدیل میشود و ما با دشواریهای شریک شدن زندگی خود با یک انسان روبهرو خواهیم شد. هفتهها به ماهها مبدل میشوند و روزی از خود میپرسیم، «آیا این شخص برای من مناسب است؟» در برابر همسر آیندهتان نشستهاید. از نگاهش میخوانید که نگران است به او چه پاسخ خواهید داد همچنانکه به خطوط چهره او خیره شدهاید، به آینده این رابطه میاندیشید. میدانید که میخواهد با شما ازدواج کند.
چگونه میتوانید اطمینان حاصل کنید که او همان شخصی است که شما میخواهید؟
شما و همسرتان مشغول خوردن شام و تماشای یک فیلم از تلویزیون هستید. تمام هفته این اولین فرصتی بوده است تا با یکدیگر تنها باشید. مشکل میتوانید باور کنید ماه بعد دهمین سالگرد ازدواج شما با هم است.
آیا او واقعاً همسر مطلوب شماست؟
در دفتر وکیلتان نشستهاند و به اوراق طلاق خود نگاه میکنید. مطمئن بودید که او همسر مطلوب شماست. اما حالا، همین که با امضایتان به این ازدواج خاتمه میدهید، از خود میپرسید، «چرا چشمهایم را باز نکردم؟» چگونه میتوانستم بدانم که سرانجامی نخواهد داشت؟ چرا اشتباه کردم؟»
ما حقیقتاً باور داریم که وقتی کسی را انتخاب میکنیم، انتخابمان درست است، اما حقیقت تلخ این است.
بسیاری از ما فرد نامناسب را برمیگزینیم و سپس میاندیشیم که چرا ازدواجمان شکست میخورد.